به تاریخ امروز ده مرداد بمونه یادگاری

باید بنویسم تا هیجانم تخلیه بشه 

امروز اتفاقی افتاد که مدت ها بود منتظرش بودم اما وقتی اتفاق افتاد من تمام بدنم داشت میلرزید از خجالت داشتم منفجر میشدم و دلم میخواست بلند بلند بخندم و به طور کلی هیچ کدوم از واکنش هام دست خودم نبود و خیلیییی خوشحالم که وقتی اتفاق افتاد تنها نبودم وگرنه قطعا افتضاح تاریخی به بار میومد D:


+من هیچ کاری رو پنهانی نمیتونم انجام بدم هیچ وقت کلا بلد نیستم و بشدت ادم ضایعی هستم و همیشه اولین کسایی که متوجه میشن ادم هایی ان که به من نزدیکن 

یعنی شما فقط کافیه منو بشناسین تا با کوچکترین رفتار هام متوجه بشین دارم چه گندی میزنم :)))



+الان که دارم نگاه میکنم من همه احساسات رو در ان واحد دارم غمگینم خوشحالم خجالتی ام عصبانی ام هیجان زده ام و ...

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۱۰ مرداد ۹۸

شرح ماوقع

سرم گیج میره معدمم درد میکنه پشتیبانم برام اس ام اس داده دست مریزاد و من پوزخند میزنم میگم واسه چی دقیقا ؟  ایده ال گرای درونم بهم تشر میزنه خاک برسرت ببین این مدت چی بودی که بخاطر یه پیشرفت کوچیک ملت ساز و دهل راه انداختن و مامان درونم میگه چیکار داری دخترمو چش نداری ببینی بعد این همه مدت داره کم کم رو غلتک می افته من دوباره پوزخند میزنم 

یک شنبه ساعت هشت صبح میخوام برم خونه صاد  برای ح اتفاق افتاده بود که من ازش بی خبر بودم احساس مادریو دارم که مراقب بچش نبوده و از وظیفش کوتاهی کرده و اون بچه بدون مادرش آسیب دیده و فکر میکنم من چقدر دربرابر بعضی آدمها آسیب پذیرم  و چقدر دوری از اونها میتونه منو خسته و رنجور کنه و به خودم نگاه میکنم از وقتی اتفاقی که برای ح افتاده ختم بخیر شده احساس سبکی میکنم اگه چیزیش میشد؟ من باید چیکار میکردم ؟


پریروز بخاطر حرف غین زنگ زدم به ح که بینمون کینه نمونه که سیاه نباشه دلمون از هم و همون دقیقه اول که زنگ زدم پنج دقیقه بعدش داشتم میخندیدم فکر میکردم بعداز هفت ماه غریبه شده باشه برام ولی یکی بیاد میومد نیش منو جمع میکرد واقعا :| و بعد شبش تازه فهمیدم چه گندی زده و چه گندی زدم دلم میخواست خفش میکردم ولی چون خودم مقصر بودم دستم به جایی بند نبود هرچند منم قصدم اون اتفاق نبود ولی خب ادما به نیتت توجه نمیکنن خروجی کار همیشه مهمتره همیشه واقعیت رو به حقیقت ترجیح میدن همیشه همینن منم همینم حتی 



موهامو زدم روز اول زیبا بود همین که بهش آب خورد شبیه لونه کفتر شده رو سرم ولی سرم سبک شده آرایشگر ده بار پرسید مطمئنی بزنم گفتم بزن خانم میخوام چیکارش کنم هیچی با بغض داشت کوتاه میکرد و من تمام مدت پوکر فیس نگاش میکردم  و بله از وقتی اومدم خونه داداشم بهم میگه داداش و مامانم میگه قربون پسر ارشدم بشم مردی شده واسه خودش و من :| خدایا 



قراره یه تصمیم بزرگ بگیرم که خیلی ازش میترسم احساس میکنم شاید پشیمون شم ولی نمیدونم هوف پا کردن تو کفش ادم بزرگا هم کار بود اخه من کردم؟


+چرا احساسات من از تابع کسینوسی پیروی میکنه یه روز تو اوجم یه روز تو قعر!


+بعدا نوشت : تازه انگشتمم سوخت

  • ستوده --
  • جمعه ۴ مرداد ۹۸

افتابگردونگی

پریروز بود فکر کنم به خودم سه تا هدیه دادم یه فرفره قهوه ای که خیلی خوشگله یه پیکسل و یه مانتو زرد وقتی میپوشمش احساس میکنم افتابگردونم و کاش افتاب گردون بودم این روزها همه چیز ریتم عادی خودشو داره صبح بلند میشم اگه مدرسه کلاس داشته باشم مدرسه میرم غذا میخورم درس میخونم و تو اینترنت ول میچرخم استاد شیمی مون خیلی دوست دارم انگار با روحش درس میده فردا میخوام موهامو خیلی خیلی کوتاه کنم بهونمم اینه کنکور دارم ولی دلیل واقعیش این نیست 
خلاصه که همه چیز خیلی سبزآبی پاستیلی طوره با یه گل افتابگردون بزرگ 

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۲ مرداد ۹۸

من عاشقت شدم دست خودم نبود D:

سرکلاس عربی بودیم از اونجایی که دوستای من خدای سلفی گرفتن درشرایط مختلف ان وسط زنگ عربی داشتن سلفی میگرفتن و مصرانه اصرار داشتن که من هم توش بی افتم و من هم همونطوری که مستحضرید از سلفی بدم میاد دستمو گرفتم جلوی صورتم تا نیفتم ولی خب چشم راستم افتاد بعد از اینکه افتخار دادن و دکمه چلیک D: رو فشار دادن تا قیافه هامون ثبت شه غین یهو گفت ستوده شیطنت چشماتو 

و من زل زدم به چشمام که پر از شور زندگی و شیطنت بود و باورم نمیشد شکه شده بودم و احساس میکردم دارم خواب میبینم 

انگار همین دیروز بود که برای خودم میخوندم باید از هرچه که هستی به خودت برگردی و واقعا داشت اتفاق میافتاد من داشتم دوباره خودم میشدم 

امروز عصر هم داشتم با یه دوستی چت میکردم و در کل مکالمه لحنم پر از شیطنتِ امیخته به خودشیفتگی و شادابی بود اونقدر که غین هم مجددا متوجه این قضیه شده بود 

و دوباره دقت کردم دیدم این چند وقت چقدر عاشق خودم شدم  چقدر  خودستیزی گذشتم آروم آروم کمتر شده بود و من کاملا داشتم ستوده میشدم و هیچ موجود اضافی در من زندگی نمیکرد 

برای ادمی که خودش رو باخته بوده چی میتونه از پس گرفتن دوباره خودش ارزشمند تر باشه؟ و اعتراف میکنم که به خودم مفتخرم که از پسش براومدم اره من برنده شد م


+عنوان شعریه که این دوروز واسه خودم میخونم حالا میگم نکنه از بی اعتماد به نفسی یهویی به خودشیفتگی حاد برسم D: 


  • ستوده --
  • دوشنبه ۳۱ تیر ۹۸

How poetry saved me

تو مگو همه به جنگ اند و ز صلح من چه آید 

 تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز

 مولانا

  • ستوده --
  • شنبه ۲۹ تیر ۹۸

اواداکداورا

یکی از چیزهایی که درمورد مرگ خیلی ازاردهنده است دنیایی ست که بعد از ادمها ادامه دارد 

فردا خورشید طلوع میکند زندگی جریان دارد و آب از آب تکان نمیخورد 

و این خیلی مضخرف و مسخره است 


+پسرکمان پر کشید:) 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۲۷ تیر ۹۸

گیرندگان : بلاگرهای بیان

برای همه ی شما که در این فضا مینویسید و برای شما که هم رگ و ریشه اید:
میخواهم بگویم چقدر خوشحال و خوشوقتم که شمارا میشناسم ،روزمرگی هایتان میخوانم و میتوانم چیزهای زیادی ازشما یادبگیرم 
شما به معمولی ترین شکل ممکن فوق العاده اید و به فوق العاده ترین شکل ممکن معمولی هستید شما خودتانید و بر خلاف خیلیها سعی نمیکنید یه کپی تهوع آور باشید 
دوستتان دارم و برایتان بهترین ها را میخواهم 
دوستدار شما : ستوده 

+شبیه پست خداحافظی به نظر میرسد؟ ولی قرار نیست جایی بروم  D:
+یک هو مهرم سرریز کرد به هرحال :)

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۲۶ تیر ۹۸

هنوز احساس میکنم خوابم

از لحظه ای که خبرداده اند پسرک از دوچرخه پرت شده پایین تا امروز چند روز میگذرد ؟ پسرک هنوز روی تخت بیمارستان است و من هنوز احساس میکنم در یکی از سریال های آبکی صدا و سیما گیرافتادم  و اینقدر سناریو اش آبکی ست که دکتر ها مثل همه ی دکتر های سینمایی میگویند فقط معجزه 

میشود برای پسرکمان دعا کنید؟ خواهش میکنم :( 


+میترسم خیلی زیاد سین اگه چیزی برای داداشش اتفاق بی افته دووم نمیاره

  • ستوده --
  • شنبه ۲۲ تیر ۹۸

دیدنی ها

این چند تا فیلم فیلم هایی اند که من درطول دوسه هفته اخیر دیدم و دوسشون داشتم 


: 2005 Pride & Prejudice
صد درصد اسم رمان غرور و تعصب به گوشتون خورده یکی از شاهکار های کلاسیک 
خب اولین فیلمی که میخوام راجبش حرف بزنم فیلمیه که براساس همین رمان ساخته شده و اسمش غرور تعصبه 
داستان ماجرای خانواده ای با چهارتا دختره که روزی پسری ثروتمند عمارتی رو در همسایگیشون میخره و از اونجایی که در زمان فضای داستان ازدواج هدف اصلی و سعادت همه ی زن ها بوده و مادر خانواده سعی میکنه یکی از این دخترارو غالب کنه و این اقا و دوستش عاشق دوتا از دخترای قصه ی ما میشن و ماجراهایی که پیش میاد و دیگه نمیگم تا اسپویل نشه 
توی کتاب غرور و تعصب همونطوری که میبینین داستان موضوع کلیشه ای و تکرارییه اما قلم نویسنده و توصیفات و شخصیت ها از این رمان شاهکار میسازه 
تو فیلم اما من اون غرور و نخوت شخصیت مرد داستان که تو کتاب مد نظر بود رو احساس نمیکنم بلکه مردی درونگرارو میبینم که تمایل به ارتباط با بقیه نداره صرف نظر از غروری که به واسطه ثروتش طبیعیه به نظرم و نکته دیگه اینکه داستان روند سریعی داشت هرچند متوجهم
یک نکته مثبت که توجه من رو جلب کرد مفهوم عشق بود عشقی که نجات دهنده و جلو برندس برخلاف بلندی های بادگیر که اونجا عشق نقش ویرانگری رو داشت اینجا اون کمالی که من از عشق میخواستم رو به تصویر کشیده بود و من کاملا راضی بودم 

: Aladdin 2019
خب همونطوری که همتون میدونین یا شایدم نمیدونین دیزنی مدتی میشه که داره کارتون های قدیمیشو بازافرینی میکنه که این دفعه نوبت علاءالدین بوده 
دانلود این فیلم کاملا اتفاقی بود به طوری که تو مدرسه بودم غین اصرار داشت همین الان یچیزی دانلود کنم که مال سال ۲۰۱۹ باشه منم رفتم تو لیست فیلم ها و اولین چیزی که به چشمم خورد رو دانلود کردم 
 این فیلم یه حسن ختام خوب برای یه روز مخملی بود پراز رقص و رنگ و نور و موسیقی
احتمالا داستان علاء الدین و چراغ جادو رومیدونین پس دوباره نمیگم اما چیزهایی که تو این فیلم توجه من رو جلب کرد جسارت و مهربونی جازمین به عنوان یک پرنسس دو دوستی بین دوتا از کاراکترای فیلم و فضای شرقی فیلم که با جادو امیخته شده بود راستش تا حالا فیلم فانتزی با تم شتر و کویر ندیده بودم D: 
به هرحال دیدنش خالی از لطف نیست به نظرم :)



:Anne with an E
آن شرلی اولین بار توی یه رمان دنباله دار هفت جلدی که ال ام مونتگمری نوشته سروکلش پیدا شد دختر خوش قلب و باهوشی که برخلاف ظاهر نه چندان زیباش ( که به نظر من واقعا زیباست ) دنیارو زیباتر از اون چیزی که هست میبینه و همه رو شیفته خودش میکنه حالا نتفلیکس اومده و با اقتباس از این داستان یک مینی سریال رو ساخته که دو فصلش اومده 
من چند قسمت اول با آنِ سریال ارتباط برقرار نمیکردم چون با تصوری که از آنِ کتاب داشتم تفاوت داشت اما کم کم برام ملموس تر شد این سریال علاوه بر اینکه اقتباسی از آن شرلیه درکنارش به مباحثی از قبیل برابری زن و مرد برده داری و مشکلات زنان هم میپردازه 
من از گیلبرت بلایت متیو و سیبیل آقای فیلیپس هم بسیار خوشم اومد :)) و به طور کلی این سریال رو هم توصیه میکنم تعداد قسمت هاش زیاد نیست و اگه کنکوری هستین وقتتون رو نمیگیره .

برنامه بعدی من دیدن شرلوک هلمز و مری ماپینزه D:

+اولین تجربه نوشتن راجب فیلم بود دیگه نمیدونم خوب بود نبود 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۲۰ تیر ۹۸

چرک مرده شدن

چرک مرده شدن یه اصطلاحیه که برای لباس ها یا به طور کلی پارچه ها به کار میره وقتی که از یه لکه ای که روی یه پارچه ست مدت زیادی بگذره و اون لکه به بافت پارچه بشینه پاک کردنش سخت تر میشه .

حالا شما قلب و روح بشر رودر نظر بگیر روزانه چقدر این اتفاق براش میافته؟  هرکدوم ما چقدر زخم های قدیمی روحمون چرک مرده شدن؟ 

خلاصه که روحتون چرک مرده نشه عزیزانم لباس فدای سرتون .

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸