سرکلاس عربی بودیم از اونجایی که دوستای من خدای سلفی گرفتن درشرایط مختلف ان وسط زنگ عربی داشتن سلفی میگرفتن و مصرانه اصرار داشتن که من هم توش بی افتم و من هم همونطوری که مستحضرید از سلفی بدم میاد دستمو گرفتم جلوی صورتم تا نیفتم ولی خب چشم راستم افتاد بعد از اینکه افتخار دادن و دکمه چلیک D: رو فشار دادن تا قیافه هامون ثبت شه غین یهو گفت ستوده شیطنت چشماتو 

و من زل زدم به چشمام که پر از شور زندگی و شیطنت بود و باورم نمیشد شکه شده بودم و احساس میکردم دارم خواب میبینم 

انگار همین دیروز بود که برای خودم میخوندم باید از هرچه که هستی به خودت برگردی و واقعا داشت اتفاق میافتاد من داشتم دوباره خودم میشدم 

امروز عصر هم داشتم با یه دوستی چت میکردم و در کل مکالمه لحنم پر از شیطنتِ امیخته به خودشیفتگی و شادابی بود اونقدر که غین هم مجددا متوجه این قضیه شده بود 

و دوباره دقت کردم دیدم این چند وقت چقدر عاشق خودم شدم  چقدر  خودستیزی گذشتم آروم آروم کمتر شده بود و من کاملا داشتم ستوده میشدم و هیچ موجود اضافی در من زندگی نمیکرد 

برای ادمی که خودش رو باخته بوده چی میتونه از پس گرفتن دوباره خودش ارزشمند تر باشه؟ و اعتراف میکنم که به خودم مفتخرم که از پسش براومدم اره من برنده شد م


+عنوان شعریه که این دوروز واسه خودم میخونم حالا میگم نکنه از بی اعتماد به نفسی یهویی به خودشیفتگی حاد برسم D: