۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

ای روزهای خوب که درراهید

میگه تکلیفتو مشخص کن یا بیخیال شو یا درست تلاش کن این برزخی که خودتو توش انداختی نصفه دیگه ی موهات رو هم میبره تو آینه به خودم نگاه میکنم لکه های صورتم بیشتر شده و بیشتر پف کردم تصمیم میگیرم بعد از کنکور یه چکاب کلی هم برم تا ببینم این مدت چه بلایی سر خودم اوردم. کم صبرم زیاد بااراده نیستم و بی نهایت عجول و صدالبته بلندپرواز و میدونی ترکیب اینها برای کنکور اصلا چیز خوبی از  آب درنمیاد.

از صبح فقط سریال دیدم تا بتونم خودمو جمع کنم دوباره برگشتم به آشپزخونه واسه درس خوندن و باید سعی کنم که ورزش رو هم ادامه بدم . 

یه عالمه نامه برای خودم نوشتم و تو تک تکشون به خودم وعده وعید دادم که روزهای خوب میان و واقعا میان به نظرم فقط باید صبور باشم. 

اینارو مینویسم تا بعدا یادم باشه این روزا چه حسی داشتم و شرایط چطوری بود چون میدونید دلم میخواد وقتی همه چی تموم شد سرمو بالا بگیرم و به خودم بگم دیدی؟ از پسش براومدیم  و حسابی با خودم پز بدم 

  • ستوده --
  • جمعه ۲۶ ارديبهشت ۹۹

همه آلودگیست ایام

قرار بود باز بشه این در، صبح بشه این شب پس چیشد؟!

  • ستوده --
  • سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۹

رد و بدل های پستی با سرزمین رویاها

پژواکِ عزیزم!

سلام 

امیدوارم آب و هوای سرزمین رویاها خوب باشد! راستش داشتم فکر میکردم چه میشود که یک رویا در سرزمین شما عنوان هدف میگیرد؟ مثلا میشود هدف همان رویایی باشد که دانشگاه رفته و تحصیلات اکادمیک را گذرانده و سری توی سرها دراورده است و بعد هم متین و موقر روی صندلی نشسته تا ادمیزادی که صاحبش است بالاخره به او برسد؟

خب فرض را برهمین میگیرم که توهم مثل بقیه ی هدف ها روی صندلی ات نشسته ای قهوه ات را سفارش میدهی و DVD تلاش های ناقص مرا که بی نهایت آبرو بر هستند نگاه میکنی و عین تماشاچی های فوتبال یک ریز زیر لبت بد و بیراه میگویی که دختره ی احمق را نگاه کن و بعد یک دیوانه ساز درست میکنی و ترس ها و ناامیدی های دنیا را به سمتم میفرستی تا شاید فرجی حاصل شود.

شاید هم نه حسابی از من راضی هستی .  من را که با چند ماه پیشم مقایسه کنی حسابی میتوانی پیش بقیه ی هدف ها پز بدهی که کیف میکنی از اینکه من پله های موفقیت را یکی یکی یا دوتا دوتا بالا می آیم و امید وصال در دلت پر رنگ تر میشود.

من اما شبیه یک حرکت نوسانی میان این دوتا میچرخم. هیچ چیز به جز فکر و خیال تو وکِشیدن خودم برای تنها یک قدم رو به جلو برایم اهمیت ندارد و باور کن  که بی نهایت سخت است برای آدم راحت طلبی که همه چیز را بدون زحمت بدست می آورده و حالا دارد یاد میگیرد خیلی چیزها یک قیمتی دارند.

همه ی حرف هایم همین است ، امید، آرزو، هدف، کنکور، درس خواندن دهنم آشفته تر از این حرف هاست که بتوانم به جمله و کلمه های درست فکر کنم با این همه وقتی اینجا مینویسم و دکمه ی انتشار را فشار میدهم انگار همه چیز زیر انگشتم له میشود و میرود پی کارش .

به فردای کنکور که فکر میکنم قلبم رقیق میشود به لحظه ی موعودی که برای فرداهایش طومار لیست و برنامه است که نوشته ام و راسنش را بخواهی لحظه ای اهمیت ندارد که من هم شبیه بقیه کنکوری ها برنامه هایم به سطل اشغال تاریخ پرت میکنم یا نه و تنها چیزی که الان میتواند لبخند را برلب هایم بی اورد همین طومار هایی هستند که سرنوشتشان مشخص نیست .

سرنوشت من هم مشخص نیست. برخلاف چیزی که میگویند خیلی چیزهای من به کنکور وابسته است و آینده ی تو پژواک وابسته به کنکور است پس لطفا اگر گرد جادویی نیم تاج رونکلاوی چیزی که میتواند کمی نجات بخش باشد را آن طرف ها پیدا میکنی با پست بین کهکشانی حوالی اینجا کن .

 

دوستدار تو ستوده        

+ اسمت را پژواک گذاشتم چون تو حاصل بازگشت صداهای درونی من هستی  تو بازتاب وجودی من هستی برای تمام چیزهایی که از این دنیا میخواهم.

 

 

 

 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۹