درددل به وقت ساعت یک و بیست و یک دقیقه ی شب

میدونید من  وقتی که فهمیدم بابام مریضه که این مریضی هم بخشی از نوجوونی من هم کودکی داداشم و هم جوونی مامانمو به یغما برد و  یادگار از یه جنگ هشت سالس گریه نکردم 

همیشه سعی کردم شاد باشم و به مامانم حس زندگیو انتقال بدم که چیزی نشده که ماام مثل بقیه ایم 

نخواستم یه دردی به درداش اضافه کنم 

پس تبدیل شدم به یه نوجوون که برای انقراص دایناسور ها ،عدم برابری بین زن و مرد و حرفای احمقانه ی یه مشت خاله زنک گریه میکنه

یه ادمی که همه فکر میکنن لوس و احمقه و همه ی درداش تو همین خلاصه میشه 

اما میدونید بماند که ادما با این طرز فکرشون حسابی ازارم دادن ولی برام جالبه هیچ وقت فکر نکردن شاید من بخاطر این بخاطر انقراض دایناسورا گریه میکنم چون حکم اون قطره ی آبیو داره که کاسه وجودمو سرریز میکنه 

که این یه بهونس 

من حیث المجموع اگه بخوام بگم کاش بشه قوی تر شم ...اونقدر که نه عدم برابری زن و مرد نه حماقت بشر و نه حتی درد و رنجی که روی قلبم سنگینی میکنه اشکمو درنیاره =))



  • ستوده --
  • چهارشنبه ۲۴ مرداد ۹۷

آدمیت مرده بود گرجه آدم زنده بود =)

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرده بود.!

گرچه آدم زنده بود !

از همان روزی که یوسف را  برادرها

به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود.

بعد دنیا ، هی پراز آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغا ، آدمیت بر نگشت !

              (۲)

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از  آزادگی ، پاکی ، مروت ابلهی است

صحبت از  موسی و عیسی و محمد (ع)  نابجاست 

قرن موسی چنبه ها ست

روزگار مرگ انسانیت است !

من که از پزمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

 حتی قاتلی بر  دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام ،

زهرم در پیاله ، زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم ؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای.... جنگل را بیابان میکنند.

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند.!

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند!

                 (۳)

 صحبت از پژمردن یک برگ نیست

( فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست )

فرض کن : یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن : جنگل بیابان بود از روز نخست !

در کویری سوت و کور

 در میان مردمی با این مصیبت ها صبور !

صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق 

گفتگو از  مرگ انسانیت  است !


فریدون جان مشیری

  • ستوده --
  • شنبه ۱۳ مرداد ۹۷

و سالهاست که زمین مرده است


زمین مرده است 

بخاطر بسط مشترک خاطرات 

با انعقاد یک پیچک 

چه فرقی میکند 

وقتی هنوز هم 

ادم ها با تانک و گلوله و تفنگ میجنگند

زمین سالهاست که مرده است 

از همان وقتی که کسی شکوفه های گیلاس را دراغوش نگرفت

و گذاشت که باران به جای روحش لباس هایش و چترش را خیس کند 

و گرمای جهنمی اش بارانمان که نه جانمان را گرفت

زمین سالهاست که مرده است 

زمین سالهاست که مرده است:)


پی نوشت : بعد از سالها بالاخره نوشت :)

  • ستوده --
  • شنبه ۲۳ تیر ۹۷

نامه برای دختری که کله اش عجیب بوی قرمه سبزی میدهد !

خود عزیزم 

سلام 

الان که روی تخت نشسته ای و سعی بر دو لپی خوردن ماکارونی های دلبر داری  و هم زمان میخواهی از دست زمین و زمان و کواکب و ستارگان جیغ بزنی 

میخواهم تورا پند دهم میدانم که از نصیحت شنیدن متنفری و همیشه دلت میخواد پیراهن های خودت را پاره کنی اما امروز میخواهم درس مهمی به تو بدهم

مهم ترین چیزی که تو الان نیاز داری آن را درک کنی این است که جهان پیرامونت آن دنیای زیبا و آرمانی تو نیست و هیچ آدمی طبق خط فکری تو زندگی نمیکند و مهمتر از همه اینکه تو قرار نیست دنیا را نجات بدهی 

تو بتمن سوپر من هری پاتر و همه ی سوپر قهرمان های قصه های نوجوان ها نیستی 

تنها کاری که میتوانی در حق خودت و دنیا انجام بدهی این است که تبدیل به یک آدم بزرگ از خود راضی که نوجوانیش را یادش نمی آید و دائم غر می زند که وای قسط برق وای قسط آب و با زمین و زمان سر جنگ دارد نشوی 

واضح تر بگویم تنها کاری که میتوانی بکنی این است که روحت را همیشه ۱۷ ساله نگهداری و آن قسمت سحر انگیز زندگی را هرروز سر بکشی 

دخترک جان که امسال یاد گرفته ای خودت را دوست بداری و به خودت و شخصیتت احترام بگذاری 

بهترین هارا برایت آرزو میکنم و میبوسمت  

رفیق ترین و ارزشمند ترین دارائی ات : خودت :)

  • ستوده --
  • شنبه ۱۶ تیر ۹۷

چگونه میان اینهمه موسیقی بد بگذاریم روحمان شسته شود

ولفگانگ آمادئوس موتسارت : (زادهٔ ۲۷ ژانویهٔ ۱۷۵۶ - درگذشتهٔ ۵ دسامبر ۱۷۹۱) آهنگساز اتریشی، موسیقی دان کلاسیکبود. موتسارت در زندگی کوتاه خود بیش از ۶۰۰ قطعهموسیقی شامل موسیقی برای اپرا و همچنین شاملسمفونی، کنسرتو، موسیقی مجلسی، سونات، سرناد، و موسیقی برای گروه کُر ساخت. موتسارت در سومین سال از زندگی‌اش آغاز به آهنگسازی کرد و در تمام اروپا شهرت  بسیاری یافت. در هفت‌سالگی اولین سمفونی، و در دوازده‌سالگی اولین اپرای کامل خود را نوشت. او در تمام ژانرهای مرسوم در دوران زندگی‌اش موسیقی تصنیف کرد و آثار درخشانی پدید آورد.


[به نقل از ویکی پدیا ]

 بر حسب اتفاق با این اهنگساز آشنا شدم و به طور خاص پیشنهاد میکنم گوش بدین بهش تا روحتون شسته بشه :)

+ترجیحا با چشم بسته ♡

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۱۴ تیر ۹۷

با رسم شکل ۱۵ نمره :))

میدونید همه ی آدم هایی که در طول زندگیمون باهاشون آشنا میشیم و اون هارو میشناسیم  مثل یه تیکه از یه سریال میمونن؛ ما هیچ چیزی نه راجع به گذشته ،  آینده وحتی دنیای درونی اون فرد نمیدونیم و حتی نمیدونیم که چه عواملی دست به دست هم دادن تا اون فرد در هر برهه ای از زندگیش یک تصمیمی رو بگیره 

پس دقیقا چی باعث میشه ادمارو قضاوت کنیم و به خودمون اجازه بدیم حکمی رو صادر کنیم ؟


  • ستوده --
  • دوشنبه ۱۱ تیر ۹۷

روزنوشته ها (۲)

برای اولین بار در عمر با عزت ام ! به برنامه ای که برای یک دوره گذاشتم عمل کرده ام تقریبا اکثر موارد لیستم را بجز زبان ایتالیایی  و ورزش کردن را شروع کرده و یک سبکی تابستانه دارم 

این روزها اتفاق قابل  توضیحی که حذابیت داشته باشد نیافتاده مگر برنامه ریزی برای یک تولد سوپرایزی که در کمال جذابیت سه هفته از تولد فرد مذکور میگذرد و ما میخواهیم تا پایان هفته اورا سوپرایز نماییم :/ و خندیدن ها در پاتق همیشگی مان با سین وشین و ل (باید یک روز مفصل راجب اینها بنویسم )

منظم بودن و برنامه ریزی کردن خیلی سخت است اما سخت تر از همه ی اینها بهم چسباندن تیکه هایی از من است که در طول ان سه سال در لابه لابه چرخ زندگی تکه تکه شده است و من یک سال طول کشید تا پیدایش کنم و حالا 

در این تابستان باید بهم بچسبانم خودم را 


[نگارنده بعد از مدت ها نوشتن را شروع کرده به پرت و پلا نویسی هایش خرده نگیرید]

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۳۰ خرداد ۹۷

برای همه ی ۱۲ ساله های دنیا

دیدین چقدر از قصه ها دور شدیم؟ دقت کردین دیگه هیچ دوازده ساله ای تو کمد دیواری خونه قایم نمیشه و سعی نمیکنه بره تو سرزمین خیالیش ..دیدین دست خودمونو گرفتیم و پرت کردیم تو واقعیت های خاکستری این دنیا 

عینک آدم بزرگ بودن رو زدیم به چشممون از افسانه ها دور شدیم؟

انگار خیلی وقته یادمون رفته این دنیا یه حقیقت سحر انگیز دیگه ای هم داره که لابه لای برگ درختا و صدای موج ها میشه پیداش کرد...لابه لای کتاب ها و خواب های پرتقالیی که از ستاره ها تلپی می افتن تو خوابمون 

سرزمین خیال آروم آروم داره از زندگیمون دور میشه و به ابدیت می پیونده 

میترسم از اون روزی که هیچ ۱۲ ساله ای نه دنیای جادو رو باور داشته باشه و نه غول هارو بشناسه 

اون روز دنیا به طرز وحشتناکی ترسناک میشه


  • ستوده --
  • يكشنبه ۲۷ خرداد ۹۷

روزنوشته ها (۱)

صبح با استرس بلند شدم کتاب عربیمو باز کردم و سعی کردم جاهایی که وقت نکرده بودم حفظشون کنم رو از بر کنم اما نمیشد 

استرس امتحان به جونم افتاده بود 

به  مدرسه رسیدم و سعی کردم اخرین تلاش هامو برای حفظ این زبون زمخت به کار ببندم که زنگ خورد  و من باید سر جلسه ی امتحان میرفتم 

امتحان سخت بود نه فقط برای من که نصف نیمه خونده بودم بلکه حتی برای اونهایی که حسابی درس خونده بودند

 قرار بود وقتی رسیدم خونه اتاقمو تمیز کنم اما تنها کار مفیدی که انجام دادم افتادن روی تخت و اسکرول کردن اینستاگرام و تلگرام بود 

تا اینکه بالاخره طاقت نیاوردم و لطف کردم !روی میزم رو تمیز ،رو تختیم رو صاف‌ و زباله هارو جمع کردم 

 و دوباره به همون کار همیشگیم ،یعنی اسکرول کردن ادامه دادم 😂

گذشت و گذشت (البته در این بین شهرزاد رو هم دیدم )

که رسید به ساعت هشت و من قصد کردم که کتاب سه شنبه ها با موری رو به اتمام برسونم 

(که مفصل باید راجبش صحبت کنم ) و هر صفحه که رد شد بیشتر احساس زندگی کردم بیشتر روحم پرواز کرد و بیشتر خوشحال شدم از اینکه به کتاب خوندن علاقه مندم خط به خط و صفحه به صفحش برای من درس بود و روحم رو نوازش کرد 

و الان؟ صدای بارونی که به پنجره میخوره و بوی خاک بارون خورده روحمو وارد یه خلسه ناب کرده 

  • ستوده --
  • دوشنبه ۲۱ خرداد ۹۷

و اینک رونمایی میکنم از : ستودز سامر پلن =)

خب بذارید بگممم

اول  : حدود چهار پنج روز بعد از امتحانا شروع کنم به درس خوندن تست زدن و برطرف کردن نقاط ضعف =/


دوم : انگلیسمو ادامه بدم (روزی یه ساعت ) روزی نیم ساعت ایتالیایی مو شروع کنم  و هفته ی دو ساعت در مجموع دستور زبان فارسی و عربیم رو تقویت کنم 

و در پایان تابستون بتونم به چهار زبان زنده ی دنیا صحبت کنم ***


سوم : هفته ای سه تا کتاب بخونم راجبشون فکر کنم و حدالامکان راجبشون بنویسم تا نیاز به دوباره خوندن در سال های آتی نباشه 


چهارم : وبلاگ و دفترم رو از متروک بودن در بیارم و بیشتر از همه ی عمرم بنویسم =))

پنجم :  بالاخره بعد از دوسال اسکرپ بوک و یسری چیزای دست ساز درست کنم  و لذت ببرم 


ششم : لیستی از فیلم ها و انیمیشن های خوب بنویسم و سعی کنم ببینمشون =)


هفتم : از روزی ده دقیقه تا نیم ساعت شروع کنم به ورزش کردن و  ورزش کردنو جزو برنامه ی روزانم قرار بدم 


هشتم : از پوست و مو و سلامتیم محافظت کنم و هفته ای نیم الی یک ساعت رو به این کارها اختصاص بدم 


نهم : اطلاعاتم درمورد فلسفه هنر معماری و ادبیات رو افزایش بدم و همه ی مکتب های ایسم دار رو به طور کامل یاد بگیرم =)


فعلا همین ها هستن در صورت به ذهن رسیدن ایده لیست دارای تعییراتی خواهد شد 😂

شما چطور برام از برنامتون بگین :))

  • ستوده --
  • يكشنبه ۱۳ خرداد ۹۷