۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

end of the world

شرایط وحشتناکیه ادم ها میمیرند هرروز تعداد مرده ها بیشتر میشه و ادم های بیشتری مبتلا میشن هر آهنگی که مربوط به بهار و عید باشه رو دانلود کردم و باهاشون بغض میکنم با اهنگ های ایرانِ من هم همینطور اما یه آهنگ افغانستانی هست به اسم سرزمین من با اون بیشتر از همه گریم میگیره برای ایران برای کابل برای سوریه برای ما ادمها که توی لجن خاورمیانه دست و پا میزنیم . معلوم نیست کنکور چه زمانیه و راستش من واقعا خسته ام از هیچ کاری نکردن و درعین حال استرس داشتن و عذاب کشیدن هم خسته ام دلم میخواد یه کاری بکنم ولی دست و دلم به هیچ کاری نمیره و تنها چیزی که یکم میتونه حالم رو بهتر کنه فرندزه 

من صبور نیستم و دلم نمیخواد بدبین باشم ولی هیچ جوونه ی امیدی باقی نمونده دیگه . اینم تموم میشه بدتر از این هاش بوده و رفته ولی ما قرار نیست دیگه ادم های سابق بشیم میدونید؟ 

یه زخمی روی روحمون قراره خون مرده بشه 

  • ستوده --
  • دوشنبه ۲۶ اسفند ۹۸

افسانه ها چه میگویند

پرومتئوس رو میشناسید؟ توی اسطوره های یونانی یکی از  تیتان ها و خدای آتشه و مثل اینکه عاشق آتنا دختر زئوس بوده . زئوس توی دوران خلق انسان ها پرومتئوس رو انتخاب میکنه تا کنار بشر باشه و همه چیز به جز آتش رو به انسان بده از اونجایی که پرومتئوس بشدت به انسان ها عشق میورزیده در برابر انسان ها عنان از کف میده و اتش رو دور از چشم زئوس به انسان ها میده .

اونطوری که هزیود ( شاعر یونانی ) میگه پاندورا نفرینی برای نوع بشر بوده که بعد از دزدیدن آتش توسط پرومتئوس بر بشر نازل شده زئوس با پتک هرمس پاندورا اولین زن انسانی رو از زمین خارج میکنه( مثل اینکه میزنه رو زمین بیرون میاد یه همچین چیزی ! )

هرمس اون رو دوست داشتنی مثل یک الهه خلق کرد و مهارت عجیبی در زیبا دروغ گفتن و فریبکاری به اون عطا کرد و ذهن و ماهیت یک سگ خیانت کار رو در وجود پاندورا قرار داد
آتنا الهه ی خرد و جنگاوری به پاندورا یه لباس نقره ای پوشوند و بهش بافتن رو اموزش داد .
و هفاستوس اون رو با یک الماس طلایی شگفت انگیز از حیوانات و موجودات دریایی تاجگذاری کرد.
و به همین ترتیب هرکدوم از تیتان بهش ودیعه ای رو دادن .
از این جا به بعد چند تا روایت داریم اما مستند ترینشون که توسط یه اسطوره شناس بلاد کفری نوشته شده بود میگه که زئوس پاندورا رو به برادر پرمتئوس هدیه میده پاندورا وقتی وارد محل زندگی برادر پرمتئوس میشه جعبه ای رو میبینه که بشدت مهر و موم شده ست (و ظاهرا اون هم هدیه ی زئوس بوده) و از اونجایی که بشدت کنجکاو بوده در جعبه رو باز میکنه
اون جعبه اما شامل همه ی تباهی ها و سیاهی های دنیا بوده که در اون پنهان بوده
تا پاندورا به خودش بجنبه همه ی اونها شروع به پخش شدن تو دنیای مادی میکنن و از جعبه فرار میکنن
پاندورا به امید اینکه شاید بخشی شون رو بتونه زندانی کنه در جعبه رو میبنده و تنها امید که ته جعبه
برای همیشه توی جعبه باقی میمونه .(یه روایت دیگه هم میگه که زئوس جعبه رو مستقیم به خود پاندورا امانت داده بوده که اون نتونسته مقاومت کنه و جعبه رو باز کرده و ادامه ی ماجرا)

حالا سوال اصلی اینجاست
امید وسط اونهمه تباهی چیکار میکرده؟ مگر نه اینکه ما امید رو به عنوان یک منجی میشناسیم و اون رو یک فضیلت تلقی میکنیم پس چطور توی جعبه ای از تباهی ها پنهان بوده؟

جواب این سوال رو نیچه در کتاب وقتی نیچه گریست به زیبایی بیان کرده :

نیچه تقریبا فریاد زد: امید مصیبت آخرین است! وقتی جعبه پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده بود، به جهان آدمیان فرار کردند، یکی که از همه ناشناخته تر بود در جعبه باقی ماند: این آخرین بلا امید بود. از آن پی انسان این جعبه و امید درونش را به اشتباه، صندوقچه نیک اقبالی می داند. ولی ما از یاد برده ایم که زئوس آرزو کرده بود آدمی همچنان به آزار خویش ادامه دهد. امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی می کند.

وقتی نیچه گریست اروین د یالوم


میدونید حالا نوبت شماست که انتخاب کنید
امید یک منجیه یا یک نفرین؟

 

منبع thoughtco.com

 

+دلم میخواد وبلاگ مفید تری داشته باشم و توش از چیزهایی بیشتر از غرولند هام از زندگی پست بذارم .این فکر میکنم اولین قدم باشه .

 

  • ستوده --
  • شنبه ۱۷ اسفند ۹۸

چه عنوانی بذارم اخه؟

مردم دسته دسته میریزن تو داروخونه ها و ویتامین های سی و دی میخرن  میدونی این یکی به نظرم واقعا تقصیر حکومته اگه بجای اینکه کرونارو خاله بازی نشون بده و از همه ی توانش مثل همیشه برای زیر سوال بردن ماهیت مشکل استفاده کنه یکم اگاه سازی کنه اگه محض رضای خدا یکم از عقلش کمک بگیره ما اینهمه از هرماجرایی یه فاجعه ی بشری نداریم -_-

  • ستوده --
  • شنبه ۱۷ اسفند ۹۸

فرخنده آن امید که حرمان نمیشود

امروز روز خوبی بود بعد از دوهفته قرنطینه سه تایی رفتیم بیرون آش خوردیم یخ زدیم و الان که شب شده دلم برای امروز صبح تنگ شده اما جدا از همه ی اینها احساس میکنم آینده هیچ وقت قرار نیست برسه من قرار نیست سال نود و نه رو ببینم کنکور هیچ وقت تموم نمیشه کرونا هیچ وقت نمیره بهار هیچ وقت نمیرسه 

اما به خودم میگم ناامید نشو و زیر لب اهنگ سر اومد زمستون رو زمزمه میکنم 

 

  • ستوده --
  • سه شنبه ۱۳ اسفند ۹۸

اسفند

از اونجا که به قول صاد اسفند همون پنجشنبه ایه که فرداش جمعه ست و از جمعه خیلی بهتره 

و از طرفی تو این اوضاع حوصله ی هرکاری هست الا درس خوندن بیاین اهنگ های پیشنهادیتون رو برای پلی لیست فصل بهار این پایین بی زحمت کامنت بذارین تا دور هم یه پلی لیست درست کنیم به امید فردا، به امید بهار ، به امید روزهای خوب :)

 

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۷ اسفند ۹۸