۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

من عاشقت شدم دست خودم نبود D:

سرکلاس عربی بودیم از اونجایی که دوستای من خدای سلفی گرفتن درشرایط مختلف ان وسط زنگ عربی داشتن سلفی میگرفتن و مصرانه اصرار داشتن که من هم توش بی افتم و من هم همونطوری که مستحضرید از سلفی بدم میاد دستمو گرفتم جلوی صورتم تا نیفتم ولی خب چشم راستم افتاد بعد از اینکه افتخار دادن و دکمه چلیک D: رو فشار دادن تا قیافه هامون ثبت شه غین یهو گفت ستوده شیطنت چشماتو 

و من زل زدم به چشمام که پر از شور زندگی و شیطنت بود و باورم نمیشد شکه شده بودم و احساس میکردم دارم خواب میبینم 

انگار همین دیروز بود که برای خودم میخوندم باید از هرچه که هستی به خودت برگردی و واقعا داشت اتفاق میافتاد من داشتم دوباره خودم میشدم 

امروز عصر هم داشتم با یه دوستی چت میکردم و در کل مکالمه لحنم پر از شیطنتِ امیخته به خودشیفتگی و شادابی بود اونقدر که غین هم مجددا متوجه این قضیه شده بود 

و دوباره دقت کردم دیدم این چند وقت چقدر عاشق خودم شدم  چقدر  خودستیزی گذشتم آروم آروم کمتر شده بود و من کاملا داشتم ستوده میشدم و هیچ موجود اضافی در من زندگی نمیکرد 

برای ادمی که خودش رو باخته بوده چی میتونه از پس گرفتن دوباره خودش ارزشمند تر باشه؟ و اعتراف میکنم که به خودم مفتخرم که از پسش براومدم اره من برنده شد م


+عنوان شعریه که این دوروز واسه خودم میخونم حالا میگم نکنه از بی اعتماد به نفسی یهویی به خودشیفتگی حاد برسم D: 


  • ستوده --
  • دوشنبه ۳۱ تیر ۹۸

How poetry saved me

تو مگو همه به جنگ اند و ز صلح من چه آید 

 تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز

 مولانا

  • ستوده --
  • شنبه ۲۹ تیر ۹۸

اواداکداورا

یکی از چیزهایی که درمورد مرگ خیلی ازاردهنده است دنیایی ست که بعد از ادمها ادامه دارد 

فردا خورشید طلوع میکند زندگی جریان دارد و آب از آب تکان نمیخورد 

و این خیلی مضخرف و مسخره است 


+پسرکمان پر کشید:) 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۲۷ تیر ۹۸

گیرندگان : بلاگرهای بیان

برای همه ی شما که در این فضا مینویسید و برای شما که هم رگ و ریشه اید:
میخواهم بگویم چقدر خوشحال و خوشوقتم که شمارا میشناسم ،روزمرگی هایتان میخوانم و میتوانم چیزهای زیادی ازشما یادبگیرم 
شما به معمولی ترین شکل ممکن فوق العاده اید و به فوق العاده ترین شکل ممکن معمولی هستید شما خودتانید و بر خلاف خیلیها سعی نمیکنید یه کپی تهوع آور باشید 
دوستتان دارم و برایتان بهترین ها را میخواهم 
دوستدار شما : ستوده 

+شبیه پست خداحافظی به نظر میرسد؟ ولی قرار نیست جایی بروم  D:
+یک هو مهرم سرریز کرد به هرحال :)

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۲۶ تیر ۹۸

هنوز احساس میکنم خوابم

از لحظه ای که خبرداده اند پسرک از دوچرخه پرت شده پایین تا امروز چند روز میگذرد ؟ پسرک هنوز روی تخت بیمارستان است و من هنوز احساس میکنم در یکی از سریال های آبکی صدا و سیما گیرافتادم  و اینقدر سناریو اش آبکی ست که دکتر ها مثل همه ی دکتر های سینمایی میگویند فقط معجزه 

میشود برای پسرکمان دعا کنید؟ خواهش میکنم :( 


+میترسم خیلی زیاد سین اگه چیزی برای داداشش اتفاق بی افته دووم نمیاره

  • ستوده --
  • شنبه ۲۲ تیر ۹۸

دیدنی ها

این چند تا فیلم فیلم هایی اند که من درطول دوسه هفته اخیر دیدم و دوسشون داشتم 


: 2005 Pride & Prejudice
صد درصد اسم رمان غرور و تعصب به گوشتون خورده یکی از شاهکار های کلاسیک 
خب اولین فیلمی که میخوام راجبش حرف بزنم فیلمیه که براساس همین رمان ساخته شده و اسمش غرور تعصبه 
داستان ماجرای خانواده ای با چهارتا دختره که روزی پسری ثروتمند عمارتی رو در همسایگیشون میخره و از اونجایی که در زمان فضای داستان ازدواج هدف اصلی و سعادت همه ی زن ها بوده و مادر خانواده سعی میکنه یکی از این دخترارو غالب کنه و این اقا و دوستش عاشق دوتا از دخترای قصه ی ما میشن و ماجراهایی که پیش میاد و دیگه نمیگم تا اسپویل نشه 
توی کتاب غرور و تعصب همونطوری که میبینین داستان موضوع کلیشه ای و تکرارییه اما قلم نویسنده و توصیفات و شخصیت ها از این رمان شاهکار میسازه 
تو فیلم اما من اون غرور و نخوت شخصیت مرد داستان که تو کتاب مد نظر بود رو احساس نمیکنم بلکه مردی درونگرارو میبینم که تمایل به ارتباط با بقیه نداره صرف نظر از غروری که به واسطه ثروتش طبیعیه به نظرم و نکته دیگه اینکه داستان روند سریعی داشت هرچند متوجهم
یک نکته مثبت که توجه من رو جلب کرد مفهوم عشق بود عشقی که نجات دهنده و جلو برندس برخلاف بلندی های بادگیر که اونجا عشق نقش ویرانگری رو داشت اینجا اون کمالی که من از عشق میخواستم رو به تصویر کشیده بود و من کاملا راضی بودم 

: Aladdin 2019
خب همونطوری که همتون میدونین یا شایدم نمیدونین دیزنی مدتی میشه که داره کارتون های قدیمیشو بازافرینی میکنه که این دفعه نوبت علاءالدین بوده 
دانلود این فیلم کاملا اتفاقی بود به طوری که تو مدرسه بودم غین اصرار داشت همین الان یچیزی دانلود کنم که مال سال ۲۰۱۹ باشه منم رفتم تو لیست فیلم ها و اولین چیزی که به چشمم خورد رو دانلود کردم 
 این فیلم یه حسن ختام خوب برای یه روز مخملی بود پراز رقص و رنگ و نور و موسیقی
احتمالا داستان علاء الدین و چراغ جادو رومیدونین پس دوباره نمیگم اما چیزهایی که تو این فیلم توجه من رو جلب کرد جسارت و مهربونی جازمین به عنوان یک پرنسس دو دوستی بین دوتا از کاراکترای فیلم و فضای شرقی فیلم که با جادو امیخته شده بود راستش تا حالا فیلم فانتزی با تم شتر و کویر ندیده بودم D: 
به هرحال دیدنش خالی از لطف نیست به نظرم :)



:Anne with an E
آن شرلی اولین بار توی یه رمان دنباله دار هفت جلدی که ال ام مونتگمری نوشته سروکلش پیدا شد دختر خوش قلب و باهوشی که برخلاف ظاهر نه چندان زیباش ( که به نظر من واقعا زیباست ) دنیارو زیباتر از اون چیزی که هست میبینه و همه رو شیفته خودش میکنه حالا نتفلیکس اومده و با اقتباس از این داستان یک مینی سریال رو ساخته که دو فصلش اومده 
من چند قسمت اول با آنِ سریال ارتباط برقرار نمیکردم چون با تصوری که از آنِ کتاب داشتم تفاوت داشت اما کم کم برام ملموس تر شد این سریال علاوه بر اینکه اقتباسی از آن شرلیه درکنارش به مباحثی از قبیل برابری زن و مرد برده داری و مشکلات زنان هم میپردازه 
من از گیلبرت بلایت متیو و سیبیل آقای فیلیپس هم بسیار خوشم اومد :)) و به طور کلی این سریال رو هم توصیه میکنم تعداد قسمت هاش زیاد نیست و اگه کنکوری هستین وقتتون رو نمیگیره .

برنامه بعدی من دیدن شرلوک هلمز و مری ماپینزه D:

+اولین تجربه نوشتن راجب فیلم بود دیگه نمیدونم خوب بود نبود 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۲۰ تیر ۹۸

چرک مرده شدن

چرک مرده شدن یه اصطلاحیه که برای لباس ها یا به طور کلی پارچه ها به کار میره وقتی که از یه لکه ای که روی یه پارچه ست مدت زیادی بگذره و اون لکه به بافت پارچه بشینه پاک کردنش سخت تر میشه .

حالا شما قلب و روح بشر رودر نظر بگیر روزانه چقدر این اتفاق براش میافته؟  هرکدوم ما چقدر زخم های قدیمی روحمون چرک مرده شدن؟ 

خلاصه که روحتون چرک مرده نشه عزیزانم لباس فدای سرتون .

  • ستوده --
  • چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸

اصلا حس شیشم واقعیت داره؟

به حس شیشمتون اعتماد کنین اون راست میگه همیشه 

  • ستوده --
  • يكشنبه ۱۶ تیر ۹۸

ای عشق ابدی

اولین باری که باهاش اشنا شدم شیشم ابتدایی بودم یه کتاب تست داشتم برای انتشارات واله بود مجموعه آدم برفی پر بود از اون و اونجا اولین باری بود که خیلی جدی همو ملاقات کردیم

 دیدار دوممون وقتی بود  که وقتی من راهنمایی بودم همه بچه ها با دیدنش غر میزدن اما من یه حسی توی دلم بود که متوجهش نمیشدم وقتی میدیدمش چشمام برق میزد و بخاطر اون حتی کارایی رو کردم که مدتی بود کنار گذاشته بودم 

سومین دیدار و مهمترین دیدارمون وقتی بود که من وارد دبیرستان شدم اونجا دیگه نقش حاشیه ای نداشت و لای چیزی قایم نشده بود و مستقل یه کتاب داشت به اسم هندسه یک اولش بهش بی تفاوت بودم اما سر امتحان ترم اول با چالشی رو به رو شدم که همه چیز رو تغییر داد 

قضیه از این قرار بود: در طول سال تحصیلی یک مسئله ای رو باید اثبات میکردیم  من حتی صورت سوال رو هم یادداشت نکرده بودم اصلا برام اهمیتی  نداشت  یکی از بچه ها که مامانش معلم ریاضی بود اونو اثبات کرده بود و بچه ها هم نوشتنش و معلم تاکید کرد که خیلی مهمه و من هم گفتم چی میگه خیلی مهمه مهمه که مهمه :| دوماه بعدش سر امتحان ترم اول دونمره بهش اختصاص داشت همینطوریشم نمرم خیلی شاهکار میشد چه برسه به اینکه این دونمره رم از دست میدادم یه لحظه یه فکری به ذهنم رسید چرا خودم اثباتش نمیکردم ؟ به خودم گفتم ستوده یا الان یا هیچ وقت یا باید خودت رو به خودت اثبات کنی یا همه خودشیفتگی هات رو بریز دور که تو هیچی نیستی

استینامو بالا زدم و شروع کردم به اثبات کردن اما همه چیز اینجا تموم نشده بود  در تمام مدت من داشتم لذت بی نهایتی رو احساس میکردم و وجودم پر از عشق شده بود مدت ها بود که  همچین چیزی رو فراموش کرده بودم و اونجا بعد از گذشت چهار ماه بالاخره فهمیده بودم چرا موقع انتخاب رشته با اینکه میدونستم باید برم انسانی اما چیزی وادارم کرده بود ریاضی ثبت نام کنم 

اثبات کردن تموم شد بلند شدم و برگه رو تحویل دادم و دوان دوان تو حیاط دنبال شاگرد اولمون میگشتم که ازش بپرسم درست بدست اوردم یا نه وقتی اون گفت اره درسته مثل ادمایی که جادو شده باشن رو اولین سکو نشستم و به روبه رو خیره شدم 

من با حقیقت روبه رو شده بودم خود گمشده ام رو پیدا کرده بودم و از همه مهمتر متوجه شده بودم اون احساسی که وقتی راهنمایی بودم به هندسه داشتم همین دوست داشتن و عشق بوده 

از اون روز به بعد همه چیز یه طور دیگه شد و کی فکرشو میکرد یه سوال همچین نتایجی رو به دنبال داشته باشه ...

  • ستوده --
  • شنبه ۱۵ تیر ۹۸

اعترافات

میخوام یه اعترافی بکنم 

من از اینکه آدمها دوستم داشته باشن میترسم احساس میکنم لیاقتشو ندارم ولی عاشق اینم که ادمهارو دوست داشته باشم و بهشون عشق بدم 

طبعا وقتی اینکارو میکنم ادمها فکر میکنن من هم قابل دوست داشته شدنم ولی اینطوری نیست درحالی که اینطوری هست 

خل شدم ؟ بعید نیست :)))

شاید بخاطر این باشه که من یه دورانی از خودم بدم میومده و متنفر بودم یه دوران طولانی بعد الان دارم خودمو دوست میدارم اما هنوز بخشی از من اون احساسات رو داره و این مسیره تغییره که پر از تناقضه اینطوری نیست؟


  • ستوده --
  • پنجشنبه ۱۳ تیر ۹۸