۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

قبل از سی سالگی

یکی از کارایی که قبل از سی سالگی باید انجام بدم اینه که به صورت کوتاه مدت تو یه کتاب فروشی گل فروشی و کافه مشغول به کار بشم 

به نظرم تجربه های هیجان انگیزی خواهد بود :))

کتاب فروشی رو بیشتر از اون دوتای دیگه دوست میدارم 

  • ستوده --
  • يكشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۸

اثر انگشت هم میتونم بدم به خودم حتی D;

از هیچ چیز نترس من دوستت دارم و همیشه کنارت میمانم فقط به جلو حرکت کن 

امضا : خودت 

  • ستوده --
  • سه شنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۸

زنده باد امید

 در ازدحام این همه ظلمت بی عصا 

چراغ را هم از من گرفته اند 

اما من دیوار به دیوار

 از لمس معطر ماه 

به سایه روشن خانه باز خواهم گشت

 پس زنده باد امید 

 در تکلم کورباش کلمات

 چشم های خسته مرا از من گرفته اند 

اما من 

اشاره به اشاره

 از حیرت بی باور شب 

به تشخیص روشن روز خواهم رسید 

پس زنده باد امید 

 در تحمل بی تاب تشنگی 

میل به طعم باران را از من گرفته اند

 اما من شبنم به شبنم

 از دعای عجیب آب

 به کشف بی پایان دریا رسیده ام 

پس زنده باد امید

 در چه کنم های بی رفتن سفر

 صبوری سندباد را از من گرفته اند

 اما من گرداب به گرداب

 از شوق رسیدن به کرانه موعود

 توفان های هزار هیولا را طی خواهم کرد

 پس زنده باد امید 

 چراغ ها ، چشم ها ، کلمات

 باران و کرانه را از من گرفته اند 

همه چیز 

همه چیز را از من گرفته اند 

حتی نومیدی را

 پس زنده باد امید 

    سید علی صالحی

  • ستوده --
  • دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۸

گوش دادن مهمتر از حرف زدن است

همیشه دلم میخواسته با کسی حرف بزنم از ته دلم حرف بزنم هرچه واژه لعنتی که توی سلول به سلول بدنم دارند میچرخند را بالا بیاورم و برای یکبار هم شده احساس کنم سبک شدم احساس کنم چیزی مغزم را نمیخورد 

ولی آدمها نمیخواهند گوش بدهند آنها فقط میخواهند جوابت را بدهند و به تو اثبات کنند که از تو بدبخت ترند آنها میخواهند نصیحتت کنند من با آدمهای زیادی حرف زدم 

هیچ کدامشان به معنای واقعی کلمه هیچ کدامشان حتی خود لعنتی ام نمیخواهند گوش بدهند و آدم نمیداند حرف هایش را کجا بریزد 


+از این وسواس و فوبیای لعنتی ام که جدیدا شدت گرفته متنفرم هی توی مغزم میچرخد و مرا از کار و زندگی انداخته است اه .


+شاید احساس کنید غمگینم ولی نیستم 

+برای بابا  یک چیز نصفه ای نوشته ام و حتی نمیتوانم دوباره بخوانمش 

  • ستوده --
  • جمعه ۲۰ ارديبهشت ۹۸

اسمش سبزینس

عیدی امسال مدرسه مثل هرسال گلدون بود  گلدون های سبز با گل های گلبهی صورتی قرمز و سفید من گلبهی رو انتخاب کردم و و گذاشتمش روی میزم فکر میکردم بعد یه ماه خشک میشه چون من ید طولانی تو این زمینه دارم و اینقدر حواس پرتم و ذهنم شلوغه که یادم میره که بهش آب بدم اما این گلدون هنوز هست گاهی وقتا خیلی پژمرده میشه و تا مرز خشک شدن پیش میره اما من یهویی یادم میاد که ای وای من یه گلدون دارم و باید بهش آب بدم و همیشه فردای اینکه بهش آب میدم سبز میشه برگای جدید جوونه میزنه و دوباره شروع میکنه به زندگی کردن 

میدونی یجورایی خیلی شبیه منه 

همیشه منتظر یه تلگنره برای سبز شدن برای سبز موندن برای سبز زندگی کردن .

  • ستوده --
  • دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۸

....

به نظرم افسردگی بعد از آزمون هم باید جزو شاخه های افسردگی قرار بگیره :(

خب ستوده چه مرگته درس نمیخونی :((( بشین تا ارزوهاتو تو سبد بدن بهت :((( 


پی نوشت : الان تو یه مود تو هیچی نمیشی خاصیم 

  • ستوده --
  • جمعه ۱۳ ارديبهشت ۹۸

هپی تیچرز دی D:

ولی بیاین روز معلمو به همه کسایی که بهمون یاد دادن با چشمامون بخندیم تبریک بگیم
پی نوشت : اصلا همچین کسیو تو زندگیمون داریم ؟!
  • ستوده --
  • پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۸

یا حتی تمام قد بایستم

اجازه بدهید برای تمام آدمهایی که تلاش میکنند تا زمین را به جای بهتری تبدیل کنند، برای ادمهایی که امید از چشم ها و لبخند هایشان میبارد و هرگز تسلیم نمیشوند سر تعظیم فرود بیاورم .

 پی نوشت : این اخرین پست این مدلی من ( درمورد زندگی و امید و انگیزه و این داستانا ) خواهد بود 

  • ستوده --
  • سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۸

انگار نوشتن راجبش اونو واضح تر میکنه

دوران زندگی من الان در دو قسمت خلاصه میشه 
قبل از بهمن نود و هفت و بعد از بهمن نود و هفت
 و نود درصد افکارم مقایسه بین این دو دورانه و حتی وقتی میخوام چیزی رو به عنوان یادداشت بنویسم ناخوداگاه بعد از خوندنش متوجه این مقایسه میشم
و فکر میکنم این بخاطر اینه که من هنوز دارم تو سال های قبل زندگی میکنم و برام تموم نشدن و هنوز به خاطر ناکامی ها خودم رو سرزنش میکنم و نمیدونم کی قراره این کارو تموم کنم چون که رو سرعت پیشرفتمم تاثیر منفی گذاشته 
و این خیلی بده . 
همین 
  • ستوده --
  • دوشنبه ۹ ارديبهشت ۹۸

وقایع اتفاقیه

یک : نامبرده پس فردا عازم قم هستش 

سوغاتی چی میخواین واستون بیارم ؟


دو : باید اینستاگراممو دلیت کنم از اونجایی که وقتی تو وبلاگم چیزیو مینویسم بهش عمل میکنم اینم نوشتم که زودتر بهش عمل کنم 


سه : هفته گذشته عروسی خالم بود و تتها چیزی که میتونم بگم اینه که اگه خاله مجرد ندارین خاله هاتونو به دوباره عروسی کردن تشویق کنین D: که عروسی خاله حسابش از بقیه جداست اصلا 

چهار : دارم برای بار هزارم ( با اغراق زیاد ) هری پاتر رو میخونم و تازه کتاب اول هستم امیدوارم گوشیمو بندازم کنار و کتاب بخونم بجاش -_- 

 پنجم : هیچ وقت هیچ وقت هفت فصل سریال رو تو گوشیتون نبینین نتیجش میشه کوری مفرط و سردرد 

شیشم : کاملا مشخصه هرچی تو سرم بوده رو نوشتم نه D:

هفتم : من همیشه قبل از سفر از جاده میترسم اما تو ماشین که میشینم و ماشین که شروع به حرکت میکنه جای اون ترس خوره مانندو یه لذت عمیق میگیره که عمدتا با صدای موسیقی تلفیق میشه 

هشتم : هیچی دیگه تموم شد 

.


  • ستوده --
  • چهارشنبه ۴ ارديبهشت ۹۸