صبح خواب ماندم یعنی دیشب نیم ساعت هم پلک روی هم نذاشته بودم و تازه داشت خوابم میبرد که با فریاد مادرم بیدار شدم سرویس دم در منتظر من بود و من خوابم برده بود 

با فجیع ترین وضع ممکن خودم را به امتحان رساندم سوال ها را حل کردم وقتی از امتحان امدم بیرون پیام ح را دیدم که نوشته بود دیدی اعتراف کرده اند و خشکم زد :)) ته مانده امیدی که بهشان داشتم هم دود شد و رفت هوا و حالا ایمان اورده ام که سایه ی دین بهترین پناهگاه یک حکومت است . که میتوان پشت دین به راحتی قایم شد و ملتی را به بازی گرفت 

که دروغ در بند بند وجود این ادمها رخنه کرده است =) 

 

+اصلی ترین سرمایه ی یه حکومت میدونید چیه؟ اعتماد مردمشه :)

+یه طوری شده که حتی مهاجرت هم فعلا نمیشه کرد همینجا دفن میشیم احتمالا =)