۸ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

لگد مال شدن نهالی که تازه کاشته بودمش

این روزا فهمیدم بدتر از اینکه نذارن اعتراض کنی اینه که اعتراض کنیو کسی توجه نکنه اعتراض کنیو برای کسی مهم نباشه شاید خیلی وقتها بهتره کاریو انجام ندیم چون اونموقع شاید اخرین امیدمون هم پر پر بشه 

 

+قبوله ! من صبر میکنم به هرطریقی که شده اما هرگز یادم نمیره این روزهارو 

 

+کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد

ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

  • ستوده --
  • شنبه ۳۰ آذر ۹۸

بدون شرح !

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است

با ریشه چه می کنید؟

گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید

پرواز را علامت ممنوع می زنید

با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟

گیرم که می کشید

گیرم که می برید

گیرم که می زنید

با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟ 

 

دوتا شعر دیگه رو هم پیوست این شعر میکنم و به نظرم اونقدر حق مطلب ادا میشه که نیاز نباشه چیزی بگم .

شعر اول

شعر دوم 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۲۸ آذر ۹۸

عنوان نداره

ده دقیقه ی دیگه اینترنتم غیر فعال میشه منتظر بودم تا حالم خوب شه و بعدش بیام از دانشگاه تهران بنویسم ولی نشد فکر میکردم خیلی انگیزه میگیرم و وقتی برمیگردم بیشتر از قبل درس میخونم اما این روزها نود درصد کلاسارو شرکت نکردم و توخونه ام فقط میخوابم تا حتی انگیزه ندارم تا یه تست بزنم و نمیدونم باید چیکار کنم تا حالم بهتر شه همه راه هارو رفتم و هیچ کدومشون فایده نداشته 

شما راهی ندارین؟ توصیه ای چیزی؟ چون با این وضعیت بی انگیزگی و بی امیدی مفرطی که دچارشم باید همه چیز رو فراموش کنم انگار !

  • ستوده --
  • دوشنبه ۲۵ آذر ۹۸

یک خطی ها_۲

فقط بخاطر برق چشات که رو کنی بهم و بگی من که گفته بودم دخترم میتونه تو گفتی نه !

  • ستوده --
  • جمعه ۲۲ آذر ۹۸

وقایع اتفاقیه ی نمیدونم چندم

بابای قشنگم ^_^ دلم میخواد محکم بغلش کنم و بهش بگم که چقدر عاشقشم چقدر بهش افتخار میکنم و اون واقعا یکی از بهترین ادماییه که تو زندگیم باهاش روبه رو شدم و شانس دخترش بودن رو داشتم هرچند که قدر ندونستم :) 

بگذریم فردا عازم دانشگاه تهرانیم قراره بریم و اونجارو از نزدیک ببینیم که به قول مدیرمون بلکه در شما ایجاد انگیزه ای شد و بیشتر درس خوندین .فکر میکنم بهم خوش بگذره چون من جاده رو دوست دارم و فردا یچیزی حدود شیش هفت ساعت از سفر  رو قراره تو جاده باشم 

امیدوارم بتونم از اتقلاب برای خودم یادگاری بگیرم برنامم اینه که تو راه یکی از کتابای البرکامو به اسم سقوط رو بخونم فیلم ببینم ( که البته هنوز تصمیم نگرفتم چی ) و فکر کنم و آهنگ گوش بدم 

حوصله ی حرف زدن ندارم و امیدوارم بچه ها زیاد به این قضیه گیر ندن 

امیدوارم فردا بتونم رفرش شم جدا از کنکور ممکنه دوتا اتفاق نسبتا مهم برای من تو زندگیم بی افته که نیازمند توان زیادیه امیدوارم بتونم قوی باشم و خودم باشم  و سال دیگه این موقع ها با لبخند به خودم بگم دیدی از پسش براومدی؟ و با روحم لبخند بزنم .

امروز هرطور که بود فردا یه روز جدیده و هرجی که بشه و هرچی که قرار باشه پیش بیاد مطمئنم از پسش برمیام من به خودم ایمان دارم و به نظرم همین کافیه مگه نه؟ 

 

 

بعدا نوشت : راستی کتابام بالاخره دیروز رسید ^_^ و از خوشحالی ده بار بوشون کردم و مامانم میگه تو واقعا برای کتاب تست اینقدر خوشحالی ؟ :|

  • ستوده --
  • دوشنبه ۱۸ آذر ۹۸

اندرمصائب خرید انلاین

یک هفتس که من منتظرم کتابام برسه و اداره پست رو بیچاره کردم به حدی که تا زنگ میزنم میگم خانوم فلانی ام میگه دخترم یکم صبر داشته باش میاد بالاخره دیگه شما جوونا چرا اینقدر هولین :| 

امروز درحال پیگیری سفارش بودم که گفت خانوم فلانی پسرتونم نیم ساعت پیش زنگ زده بودن من خدمتشون عرض کردم متاسفانه بسته شما با یکم تاخیر فرستاده شده 

منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم اخه اینا کتابای کنکورشه بقیه ی منابع رو زده فقط لنگ این چهارتاست میترسم عقب بی افته پسرم :|

( در هردوتماش خودم بودم نمیدونم چرا یه جا فکر کردن من مامان یه بچه ام یه جا فکر کردن یه پسر بچه ام :|)

 

خلاصه با این وضعیت دلم میخواد برم خیلی سبزو بغل کنم اینقدر اینا قشنگ فرستادن و منو حرص ندادن -_- برای ادم کم صبری مثل من همون خرید افلاین خوبه -_-

 

+پست موقت D:

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۱۴ آذر ۹۸

یک خطی ها

پناه میبرم به خواب از شر دنیای اطراف 

  • ستوده --
  • دوشنبه ۱۱ آذر ۹۸

وقایع اتفاقیه

همین یه ساعت پیش زیر پست آنه کامنت گذاشتم این روزها بین دوتا ستوده دائم تغییر چهره میدم  ستوده ی هدفمند و امیدوار و ستوده ی خسته و ناامید  نمیدونم طبیعیه ؟ نیست؟ جریان چیه خلاصه .

پنجشنبه رفتیم پارک اون دوتا فریز شدن ولی من خیلی ریلکس و خونسرد میگفتم هوا خوبه که و سعی میکردم از زیر بار عکس گرفتن دربرم که هربار ح منو سمت دوربین میکشید و من بهش تشر میزدم مگه داریم واسه شوراشهر عکس میگیریم اینجوری به دوربین نگاه میکنی :| 

این هفته ام مهمونی دعوتم این روزها دوست خوبی نبودم و از سین غافل شدم به حدی که دیشب زنگ زد و گفت تو فقط رتبه ی کنکورت خوب نشه من میدونم و تو  .

دیروز شیش ساعت درس خوندم و به افتخارم دست بزنید D: و هنوز باورم نمیشه بعضیا هشت ساعت میخونن جنگه مگه؟ 

درمورد کنکور هم ماجرا سخت تر از اون چیزی بود که به نظر میرسید فکر میکردم میتونم خودمو از جو روانیه کنکور جدا نگهدارم و بی توجه به بقیه چیزا درسمو بخونم فقط با ارامش 

ولی نمیدونم چرا اینطوری نیست 

یه عالمه پست پیش نویس دارم یه پست هم راجع به اینکه چرا اصلا باید شعر بخونیم و چرا شعر مارو نجات میده دارم مینویسم و سعی میکنم خودمو قانع کنم که بذارمش 

و این مدت که اینترنت قطع بود خیلی خوشحال بودم که همش تند تند پست میذارید و یه لحظه از ته دل میخواستم دعا کنم که هیچ وقت وصل نشه D: 

همین دیگه 

 

+گر من از گردش ایام ملولم نه عجب

آنکه خوشدل بود از گردش ایام کجاست؟

  • ستوده --
  • يكشنبه ۳ آذر ۹۸