۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

از یک تا ده چقدر درد داری؟ هشت تا

همیشه فکر میکردم تا زمین درحال چرخیدن است من و ح حرف برای زدن داریم این روزها اما هردوتایمان از حرف زدن فرار میکنیم انگار که کلمه هایمان تمام شده باشند و ما از همه ی ذخیره هایمان استفاده کرده باشیم . همه چیز نحس و شوم به نظر میرسد ناامیدی مثل هیولایی سه سر تمام تلاشش را میکند تا از درز های خانه وارد شود درد جایش را به آرامش داده است .

امید ، انگیزه،تلاش، هدف نبض هاشان به شماره افتاده است از اخرین وسایل مان تمام و کمال استفاده کرده ایم حتی شک های الکتریکی و امکان برگشتنشان هنوز هم ضعیف است چرا که وضعیت ناپایداری دارند اما هنوز زنده اند . 

یک جایی از کتاب نحسی ستارگان بخت ما هیزل میگوید اولین باری که رفته بود بیمارستان وقتی پرستار ازش پرسید که از یک تا ده چقدر درد داری گفتم نه تا پرستار فکر میکرد چقدر شجاعم اما من میخواستم درد دهم را برای وقت دیگری نگه دارم .

من هم همینم همه ی این ها را به علاوه ی یک سری چیزهای دیگر بگذارید کنار هم میشود منِ این روزها 

هربار که از خودم میپرسم از یک تا ده چقدر درد داری؟ جوابم هشت است و هربار میگویم خب هنوز دوتا مانده لوس بازی درنیاور 

 

+باید یک موضوع جدید اضافه کنم اسمش را هم بگذارم پراکنده نویسی :)

 

  • ستوده --
  • پنجشنبه ۲۸ فروردين ۹۹

وقایع اتفاقیه دهم

+اوایل قرنطینه دوباره اینستاگرام رو نصب کردم و یک اکانت ساختم راستش رو بخواید زندگی بدون اینستاگرام خیلی راحت تر و زیبا تر بود اما دلم نمیومد تنها راه ارتباطی با بعضی از دوستانم رو از دست بدم اما بعد از این بازگشت بیشتر از قبل متوجه شدم که هیچ چیز جای وبلاگ رو نمیگیره و اینجا و آدمهای اینجا هیچ کجا پیدا نخواهند شد.

 

+نمیدونم گفتم یا نه ولی بعد از مرخص شدن بابا از بیمارستان من به طبقه ی بالای خونمون مهاجرت کردم تا درس بخونم و حالا چیزی حدود سه ماه از داشتن خونه ی نیمه مجردی من میگذره و میدونید واقعا تجربه ی محشریه تنها زندگی کردن خصوصا وقتی مسئولیت هاش باتو نباشه و فقط لذت هاش مالِ تو باشه .

 

+اوایل قرنطینه با صاد و ح رفتیم بیرون که آش بخوریم من از آش خوشم نمیاد ولی آش های صاد بی نظیرن و هنوز مزه ش زیر دندونمه .

 

+میدونید کنکوری بودن این بدی رو داره که جز درس ناامیدی و ترس و یا حتی امیدواری زیاد ماجراهای هیجان انگیزی برای گفتن نداری و از اونجایی که مهارتم تو نویسندگی هم چنان تعریفی نداره درنتیجه نمیتونم وقایع عادی رو به طور هیجان انگیزی جلوه بدم که خوندنی به نظر برسه ولی دلم میخواد این فرایند رشد رو ثبت کنم چون من واقعا هیچ شباهتی به آدم تیرماه پارسال ندارم و بی نهایت خوشحالم از این بابت.

 

+به علت مسئله ی کنکور من نتونستم تو این قرنطینه اونطور که باید و شاید خودم رو با تجربه های جدید و انجام کارهای عقب افتاده خوشحال کنم و فقط به دیدن چند تا فیلم بسنده کردم :

جنگ ستارگان ، مدرسه راک و زنان کوچک ۲۰۱۹ که باید یک بار درموردشون بنویسم .

 

 +توی اسفند ماه هدفم برای آینده تغییر کرد خیلی عجیب بود من از سال هفتم دقیقا تا خود اسفند به مدت شیش سال یک چیز رو میخواستم و یک جورهایی مطمئن بودم این خودشه ولی همیشه برام سوال بود که چرا با اینکه هدف دارم اما انگیزه و تلاش کافی نداشتم  اما اسفند ماه باعث شد که واقعیت رو بفهمم و بعد از اون  یک چیزی همواره من رو وادار میکرد که درس بخونم واقعا روزهای زیادی بود که میخواستم بیخیال شم ولی باز یک چیزی من رو پشت میزم می برد و وادارم میکرد هرچند کم هرچند جزئی یک قدم رو به جلو بردارم .

 

+میدونید وضعیت خیلی بد بود مثلا توی اسفند من تاحالا یک کلمه هم از فیزیک یک نخونده بودم و هیچی نمیدونستم هیچ ایده ای درمورد فشار انرژی و غیره نداشتم ولی الان فقط نیمی از ترمودینامیک رو نخوندم هنوز و واقعا گاهی وقتها به خاطر همین چیزها از خودم احساس رضایت میکنم.

 

+ایندفعه میخواستم راجع به یک چیزهایی غیر از خودم درس و کنکور حرف بزنم ولی نشد :)) 

سال نوتون مبارک امیدوارم نود و نه براتون پر از خوشحالی آرامش و زندگی باشه .

 

 

 

  • ستوده --
  • دوشنبه ۱۸ فروردين ۹۹