نمیدونم چرا دلم میخواد همش بنویسم صدای همایون خان شجریان تو اتاق پیچیده و دارم فکر میکنم چطور صدای یک ادم میتونه اینقدر مخملی باشه فیزیک خوندم و قراره برم ادبیات بخونم ح توراه سفره و پیام هام رو هر دوساعت یه بار جواب میده به حجم کتاب تستی که رو صندلیم ریخته شده و حجم دیگه ای که تو کتابخونمه فکر میکنم و یکم نگران میشم ولی خب نگرانی نداره فقط باید کارمو درست انجام بدم و روبه جلو حرکت کنم هرچند گفتنش راحت تر از عمل کردنشه
تصمیم دارم راجع به اصولی که دنبال میکنم تو زندگیم و راجع به درس هایی که تاالان از زندگی گرفتم بنویسم برای خودم به نظرم ایده ی خوبیه چون همه چیز و واضح تر و شفاف تر میکنه و باعث میشه که یه قصه رو دوباره تکرار نکنم
احتمالا تا چند وقت دیگه کامنت هارو ببندم همش احساس میکنم مجبوری کامنت میذارین و منم منتظر کامنتا میمونم این انتظار مخصوصا وقتی به حقیقت نمیپیونده خیلی رو اعصابه هرچند مرددم درمورد این تصمیم ولی خب.
+ جک من زن خوشبختی ام چون تو این دنیا شعر هایی وجود داره که فقط و فقط برای من سروده شده
از مجموعه ی گفت و گوی دست ها