دیدین چقدر از قصه ها دور شدیم؟ دقت کردین دیگه هیچ دوازده ساله ای تو کمد دیواری خونه قایم نمیشه و سعی نمیکنه بره تو سرزمین خیالیش ..دیدین دست خودمونو گرفتیم و پرت کردیم تو واقعیت های خاکستری این دنیا 

عینک آدم بزرگ بودن رو زدیم به چشممون از افسانه ها دور شدیم؟

انگار خیلی وقته یادمون رفته این دنیا یه حقیقت سحر انگیز دیگه ای هم داره که لابه لای برگ درختا و صدای موج ها میشه پیداش کرد...لابه لای کتاب ها و خواب های پرتقالیی که از ستاره ها تلپی می افتن تو خوابمون 

سرزمین خیال آروم آروم داره از زندگیمون دور میشه و به ابدیت می پیونده 

میترسم از اون روزی که هیچ ۱۲ ساله ای نه دنیای جادو رو باور داشته باشه و نه غول هارو بشناسه 

اون روز دنیا به طرز وحشتناکی ترسناک میشه