مدرسه ی من تو مرکز استانه و محل زندگی من توی یکی از شهرهای استان در نتیجه من هرروز یه مسیر نیم ساعت چهل دقیقه ای رو برای رسیدن به مدرسه باید طی کنم
توی مسیر همیشه ما از یه باغی رد میشیم که سه چهار متر جلو تر از اون باغ یه تک درختی وجود داره که همیشه اولین درختیه که شکوفه میده
یجورایی میتونم بگم پیام اور بهاره
امروز نگاهم بهش افتاد و دیدم که پر از شکوفه شده شکوفه های صورتی کمرنگ
یهویی دیدم که نه جدی جدی داره بهار میشه
چقدر زود میگذره !
به یک عدد امیرکبیر مقاوم به انواع توطئه ها برای نجات ایران نیازمندیم
هیچ وقت نفهمیدم از کجای ماجرا آدم ها به جای اینکه رک و راست باهم صحبت کنند و همه چیز را به هم بگویند شروع کردند به لفافه گویی
از کی به جای اینکه زل بزنند در چشم های هم و بگویند دوستت دارم دلم برایت تنگ شده یا حتی حالم ازت به هم میخورد به پروفایل های شبکه های مجازیشان متوسل میشوند
اگر یک روز کسی پیدا شود که در چشم هایم زل بزند که ستوده جان ازت متنفرم محکم بغلش خواهم کرد و برای این حجم از صداقت عمیقا از او تشکر خواهم کرد !
پینوشت : کسی هست که دلم میخواهد روابطم را با او مستحکم تر کنم و همه اش با او حرف بزنم کاش کلاس اول بودم آن وقت میتوانستم بگویم سلام با من دوست میشی؟
_ استار من بدستت میارم
+جک من خودم خودم رو از دست دادم چطور میتونی چیزی رو که یک بار از دست رفته دوباره بدست بیاری؟
پی نوشت : اگه از من بپرسن سخت ترین کار دنیا چیه میگم شاد بودن ارامش داشتن و خندیدن و راه ندادن به افکار منفی ( اخ از این اخری آخ از این اخری)
میدونی ادما همه ی حرفهارو زدن همه ی کارهایی که باید میکردن رو انجام دادن و هرچیز ی که باید خلق میکردن رو خلق کردن و همه ی کتاب هایی که باید رو نوشتن
بقیش دیگه جنس دست دومه انگار تکرار مکرراته همش
حالا اینو گوش بدیم ببینیم چی میشه : محسن نامجو ای یار جانی