قبل از اینکه اندوه ایده آلیست بودن باشم جادوگر قبیله موهاتاک بودم  و قبل از اون توکان سبز بودم حالا احساس میکنم به هیچ کدوم تعلق ندارم درعین حال که همه این کلمه ها بخشی از من رو توصیف میکنن من ایده آلیستم احتمالا جادوگر قبیله ام و یه پرنده ی سبزم .
اما میدونم جدا از هرکدوم از این عبارت ها من یه ستوده دارم که باید کشفش کنم و به اون چیزی که میخواد باشه نزدیک ترش کنم 

+دلم میخواد اسم اینجارو بذارم دخمه ی معجون سازی و اسم نویسنده وبلاگ رو کیمیاگر منتها نه من کیمیاگرم نه اینجا دخمه ی معجون سازی :))

+من خیلی از ادمهای خجالتی و درون گرا خوشم میاد اینقدر  که خودمم دلم میخواست جزوی از اونها باشم و بله برای خجالتی بودن تلاش کردم و حتی موفق هم شدم :| من یه خجالتی شده بودم که حتی نمیتونست سلام کنه به بقیه 
ولی روحم مثل یه عضو پیوندی باهاش رفتار میکرد و پسش میزد خلاصه فقط هفت ماه تونستم اونطوری زندگی کنم  راست میگن که هرکسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش :))

+به قالب جدید وبلاگ حس خاصی ندارم خیلی هول هول ویرایشش کردم و فقط صرفا برای اینکه یچیزی باشه گذاشتمش

+همین الان در یک لحظه روحانی یادم اومد یه مدت خیلی کوتاهی اواز آن پرنده غمگین بودم  و خب بله غمگین بودم