اگه همین الان تو همین دقیقه و همین ثانیه بهم بگن اسم فیلم زندگیتو چی میذاری میگم یه کلاف سردرگم  شاید سوال پیش بیاد چرا؟ و من میگم چون هیچی سرجاش نیست و من نمیدونم دقیقا چه چیزی رو از کجا باید شروع کنم 


خب از اول تابستون تا الان هیچ فعالیت مفید خاصی انجام ندادم... احتمالا برای پونصد هزارمین بار هری پاتر خوندم و طبق معمول همیشه سعی کردم پیوند کوالانسیه بین خودم و تختم رو قوی تر کنم [به حدی که مامانم در به در دنبال راه درمان زخم بستره چون عمیقا اعتقاد داره به زودی بهش دچار میشم ]

و سر جمع دوسه فصل ریاضی فکر میکنم خوندم :| و به معناااای واقعی کلمه به بطالت گذروندم [بغض کرده و به تقویم خیره میشود ]


هیچ کس نمیدونه که من برنامه های زیادی واسه زندگیم دارم و روزی هزاربار ایندمو ترسیم میکنم و مطمئنم که بهش میرسم اما یه مشکل بزرگ دارم اونم اینه که چهارزانو نشستم وسط اتاقم و مشت مشت گل رس میریزم تو سرم و هیچ اقدامی نمیکنم :| و روزی صدبار به خودم میگم خاک برسر بی ارادت کنم  تو اخرش هیچی نمیشی (و مامانمم تایید میکنه !)


الان که دارم این خطوط رو مینویسم روی صندلیم نشستم و به میزم خیره شدم (از تختم جدا شدم دی :) و باز دارم فکر میکنم که از کجا شروع کنم ؟ و این کلاف سردرگمو باز کنم =))))